چرا مردم به حکومت شاهنشاهی پایان دادند؟/ یادداشت حسین علایی
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۸۵۶۲۰۶
به گزارش جماران؛ حسین علایی در یادداشتی در روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
سلسله پهلوی شامل پدر و پسر در مجموع 57 سال در ایران حکومت کردند. ضعف پادشاهی قاجار و نوجوانی احمدشاه باعث شد تا رضاخان میرپنج فرمانده قزاقها ابتدا به نخست وزیری و سپس به پادشاهی برسد. در شهریور ماه سال 1320 که ایران از سوی متفقین اشغال شد، انگلیسیها از رضاشاه خواستند تا سلطنت را رها کند و از ایران خارج شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او خود را فرمانروای مطلق ایران میدانست و از همه مردم بویژه دستگاههای حکومتی انتظار اطاعت کامل از اوامر ملوکانه را داشت.
عکس او در همه جا به ویژه در ادارات، مدارس، دبیرستانها و دانشگاهها نصب شده بود و حتی برخی از وعاظ نیز مجبور بودند که در منبرهای خود به او دعا کنند. شاه نیاز چندانی به حمایت مردم و جلب افکار عمومی نداشت، زیرا وی با رای و اراده مردم بر سر کار نیامده بود و سلطنت و حکومت از پدرش به او به ارث رسیده بود.
از طرفی به دلیل وجود درآمدهای سرشار نفتی که هر سال زیادتر هم میشد، خیلی نیاز به کار مردم و تولید ثروت توسط بخش خصوصی نداشت زیرا بودجه دولت با تکیه بر درآمدهای نفتی تنظیم و تامین میشد. بر همین اساس بود که با اعلام انقلاب سفید، ساختار نظام کشاورزی ایران را بهم ریخت و جایگزین مناسبی هم برای آن ایجاد نکرد و باعث افزایش واردات محصولات غذایی به کشور شد. در آن روزها شایع شده بود که حتی پرتقال از اسرائیل و سیب از لبنان وارد کشور میشود. با افول تولیدات کشاورزی به دلیل بهم خوردن نظام مدیریتی و از بین رفتن یکپارچگی اراضی کشاورزی، ایران یکی از وارد کنندگان محصولات غذایی از جمله گندم شد. البته بخشی از پول نفت صرف احداث کارخانههای بزرگ صنعتی در استانهای مختلف کشور میشد که بعضی از مردم، آنها را صنایع وابسته و مونتاژ و به منظومصرف ارز حاصل از درآمدهای نفتی ارزیابی میکردند.
شاه برای نشان دادن اقتدار خویش هر روز بر القاب و عناوین خود میافزود. او را ابتدا پسر رضا شاه میگفتند ولی پس از گذشت مدتی از سلطنت وی، ابلاغ شد که باید شاهنشاه خطاب شود. در سال 1344 به مناسبت آغاز بیست و پنجمین سال سلطنت شاه، لقب آریامهر را نیز بر القاب شاه اضافه کردند. هر چه روزگار میگذشت، شاه با اضافه کردن القاب بیشتر بر درجه و ابهت خود میافزود. به طوری که در دوران دانشجویی که بودم او را "اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر" خطاب میکردند. آرام آرام بر القاب او اضافه شد تا رسید به «اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران».
تبلیغات دولتی او را سایه خدا معرفی میکرد و مثل دوران قاجار، شاه را ظلالله میخواندند و اطاعت او را بر همگان واجب میدانستند و میگفتند: "چه فرمان ایزد، چه فرمان شاه".
دستگاه سلطنتی روشنفکران، دانشگاهیان، علما، مردم و روحانیون را دعوت وتبلیغ میکرد که در سیاست وامور کشور دخالت نکنند. آنها دین را مسئلهای فردی میدانستند که به سیاست نباید کاری داشته باشد.
انتظار تغییر و تعویض شاه امری عبث و بیهوده بود زیرا او یک پادشاه مادام العمر بود و چیزی جز "مرگ" یا "تغییر نظر آمریکا" و یا "قیام عمومی مردم"، او را از سلطنت کنار نمیزد.
شاه بویژه در اواخر دوران سلطنت، انسان بسیار متکبر و مغروری شده بود. مهمترین دغدغه و نگرانی فرهیختگان ایرانی این بود که همه کارها طبق "منویات شاهانه" و به "فرموده ملوکانه" انجام میشد و شاه به هیچکس پاسخگو نبود. البته امنیت داخلی برقرار شده بود و مردم - بجز مخالفین و معترضین به شاه و نظام سلطنتی و طرفداران آیتالله خمینی – بقیه مشکلی نداشتند. تهدید خارجی هم بجز نگرانی از شوروی و عراق وجود نداشت. روابط خارجی ایران هم با همه کشورها به ویژه با آمریکا و اروپا و اسرائیل در سطح عالی بود.
با این حال به یاد دارم که در کتاب جغرافیای دبیرستان، جزیره بحرین به عنوان استان چهاردهم ایران معرفی شده بود ولی به یکباره دیدیم که شاه بنا بر خواست انگلیس در 22 مرداد ماه سال 1350 این بخش از خاک ایران را که از قبل از اسلام نیز متعلق به ایران بوده است واگذار کرد و صدای کسی هم بجز محسن پزشکپور که نماینده خرمشهر در مجلس شورای ملی بود از ترس دستگاههای امنیتی شاه در نیامد.
اما حدود دو ماه بعد در مهر ماه سال 1350، شاه جشنهای پر خرج 2500 ساله را در تخت جمشید شیراز برگزار کرد و قیافه اقتدار به خود گرفت. جشنهایی که فاصله مردم عادی را با شاه بیشتر کرد و او را فردی عیاش و جاه طلب در ذهن غالب مردم جا انداخت.
در این جشنها که به مدت 4 روز برگزار شد حتی بخشی از مواد اولیه غذای مهمانان را با 120 پرواز هواپیماهای باری نظامی از فرانسه به شیراز حمل کردند. گفته میشود که حداقل 16 میلیون دلار برای برگزاری این جشنها خرج شد درحالی که بخشی از مردم استان فارس از گرسنگی روزانه رنج میبردند.
در آن زمان حدود 55 درصد زنان کشور حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند و حدود 47 درصد مردم زیر خط فقر بودند.
شاه در همین ایام حدود 6000 فعال سیاسی را در زندانهای مخوف مثل کمیته مشترک، قصر و اوین بازداشت کرده بود تا قدرت خود را به نمایش بگذارد. با افزایش تعداد زندانیان سیاسی، زندان اوین در 40 هکتار و با یکصد سلول انفرادی و با گنجایش 3000 زندانی ساخته شد و در سال 1350 افتتاح گردید. از آن زمان، زندان اوین به عنوان شکنجه گاه فرهیختگان، باعث بدنامی ایران در جهان شد.
معیار شاه برای واگذاری مسئولیتها به افراد، میزان وفاداری و تبعیت آنها از شخص خودش بود. اکثر افرادی را که شاه برای هیئت دولت و مسئولیتهای مهم انتخاب میکرد، فراماسون و یا تحت نفوذ قدرتهای بزرگ بویژه آمریکا و انگلیس بودند.
او مروج فرهنگ پادشاهان در ایران بود تا تداوم پادشاهی موروثی خود را توجیه کند و بنابراین با فرهنگ اسلامی مردم ایران همسو نبود.
برخی از مردم او را مروج بیبند و باری میدانستند که اجازه آزادی عمل سیاسی را به آنها نمیدهد.
شاه، وجود نارضایتیها در بین مردم را باور نمیکرد و همه اعتراضات را به تحریک بیگانگان و یا عوامل خارجی نسبت میداد و آنها را بیاهمیت و ناچیز میشمرد. او در مصاحبهای که در روزنامه اطلاعات مورخ 28 مردادماه سال 1357 چاپ شد گفت: "بین 35 میلیون نفر، دو سه نفر ناراضی هم پیدا میشوند". او هیچ مخالفی را چه مذهبی و چه غیرمذهبی تحمل نمیکرد و چون فکر میکرد که مردم باید او را به خاطر امنیت کشور قبول داشته باشند، بنابراین اهل گفتگو با منتقدین و مخالفین خود نبود.
شاه حداقل در حوزه سیاسی به «نظریه توطئه» معتقد بود و هرگونه مخالفت را ناشی از برنامهریزی و اقدام خارجیها میدانست. به همین دلیل شاه با همه افراد مخالف بدون توجه به نوع مذهب، دین، گرایش سیاسی، قومیت و شغلشان برخورد میکرد و ساواک را به جان آنها میانداخت تا یا تسلیم سوند و یا به زندان و تبعید و حصر خانگی بروند.
او حتی با زیردستان خود مثل نخستوزیر هم مشورت نمیکرد، بلکه نظرات خود را درست و صائب میپنداشت و فقط به آنها دستور میداد. اطرافیان وی برای ارتقاء موقعیت خود فقط به تملق بیشتر روی میآوردند و در چاپلوسی با هم رقابت میکردند. آنها تلاش میکردند تا به شاه ثابت کنند که نسبت به مقامات، نوکران بهتری برای وی هستند. اسدالله علم وزیر دربار همیشه در نامههای خود خطاب به شاه مینوشت "غلام".
شاه با تکیه بر "ساواک" و "نیروهای مسلح" و "حمایت خارجی"، حکومت میکرد و به ایجاد پایگاه اجتماعی در متن مردم خیلی احساس نیاز نمیکرد. نگاه شاه به اداره کشور امنیتی بود. شاه ساواک را بر همه دستگاههای دولتی و حتی بر روزنامهها و مطبوعات حاکم کرده بود. ساواک در همه وزارتخانهها و دستگاههای دولتی و مطبوعات افرادی را به عنوان منبع برای جاسوسی از کارکنان انتخاب کرده بود که وظیفه مراقبت از کارکنان را بر عهده داشتند تا آنها کاری علیه نظام سلطنتی نکنند. اختناقی را که ساواک بر کشور حاکم کرده بود باعث شده بود که مردم بگویند دیوار موش دارد و دیوار هم گوش دارد، زیرا شنود از ابزار کنترل ساواک بود.
انتخابات مجلس شورای ملی، آزاد نبود و مفهومی بجز انتخاب از بین افراد برگزیده حکومتی که بعضی از آنها ازسوی سفارتخانههای خارجی نیز معرفی شده بودند نداشت. اصولاً مردم نقش چندانی در تعیین مسئولین حکومتی و نمایندگان مجلس نداشتند.
شاه حمایت آمریکا و خانوادههای نیروهای مسلح و سازمانهای امنیتی و مامورین دولتی و نیز افزودن به اصول انقلاب سفید را برای تداوم حکومتش کافی میدانست و با ساختارهای امنیتی، جامعه را کنترل و مدیریت میکرد.
شاه از تمام ابزارهای اطلاعاتی و امنیتی برای کنترل مخالفین استفاده میکرد و تمامی شیوههای سرکوب را برای برخورد با معترضین بکار میگرفت. او ارتش و شهربانی و ژاندارمری و ساواک را در اولویت اول برای حفظ و اقتدار خود میخواست و ماموریت ثانوی آنها حفظ امنیت کشور بود.
شاه در سرکوب و کشتار مردم معترض تردید نمیکرد. وقتی مردم در 15 خرداد سال 1342 تظاهرات کردند، اسدالله علم که نخستوزیر و یار غار او بود گفت من 200 نفر را کشتم و به آن افتخار هم میکرد. تعداد زیاد کشتهها برای او اهمیتی نداشت و آن را تصمیم درستی برای حفظ حکومت شاه میدانست. او همیشه از کشتار مردم معترض به کشف حجاب توسط رضاشاه در صحن حرم امام رضا علیهالسلام و فاجعه مسجد گوهرشاد تمجید میکرد. البته شاه به وفاداران خود هم رحم نکرد و آنها را قربانی بقای خود کرد.
در سال 1357 وقتی اعتراضات مردم گسترده و فراگیر شد، او برای فروکش کردن ناراحتی مردم، تعدادی از مقامات دوران سلطنتش مثل هویدا و ارتشبد نصیری را به زندان انداخت و آنها را حتی زمانی که خودش از ایران فرار کرد هم آزاد و رها نکرد. شاه به هنگاه فرار از کشور حتی سگهایش را هم با خود برد ولی به هویدا و نصیری و سایر مقامات بازداشتی، حتی اجازه خروج از کشور نداد. به این ترتیب نخستوزیر 13 ساله شاه و رئیس ساواک خشن او، قربانی خشم مردم از شاه و نظام سلطنتی شدند و جان خود را پس از پیروزی انقلاب از دست دادند.
سرانجام شیوه رفتار و کردار شاه و قدرت بسیج کنندگی امام خمینی که بطور مستمر، مردم را با انگیزههای اسلامی علیه اقدامات ضد اسلامی نظام سلطنتی برمیانگیخت، منجر به پایان یافتن سلسله پادشاهیها در ایران و برپایی نظام جمهوری با مبنای اسلامی شد.
منبع: جماران
کلیدواژه: افغانستان سهام عدالت لیگ برتر لیگ قهرمانان واردات خودرو جام جهانی 2022 قطر ویروس کرونا امام خمینی حسین علایی محمدرضا شاه افغانستان سهام عدالت لیگ برتر لیگ قهرمانان واردات خودرو جام جهانی 2022 قطر ویروس کرونا نظام سلطنتی نخست وزیر ماه سال جشن ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۵۶۲۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران: پروژه یکدستسازی همه جا شکست خورده است/ هر روز شکافهای عمیقتری بین ایدئولوژی حاکمیت با مردم میبینیم/ گروههای مختلف مردم به همدیگر احترام میگذارند
پایگاه خبری جماران: رئیس انجمن جامعه شناسی ایران با تأکید بر اینکه یک هنجار یا قاعده، زمانی میتواند شایع و محقق شود که از یک پشتوانه قوی وجدان جمعی یا حمایت مردم برخوردار باشد، گفت: هر روز جامعه از سبک زندگی ای که حکومت میخواهد اعمال کند، فاصله بیشتری میگیرد . یعنی هر روز فاصله و شکافهای عمیقتری بین ارزشها و هنجارهای حاکمیت با مردم میبینیم. نتیجه چیست؟ سال 1401 به طور جدی نتیجهاش را دیدیم، اما به نظر میرسد که یک نوع فراموشی در بخش هایی از حاکمیت وجود دارد.
سعید معیدفر در گفت و گو با خبرنگار جماران گفت: واقعا نمیدانم ما برای چه کسی صحبت میکنیم و مخاطب ما چه کسی است؟ تجربهها بیانگر این است که عملا گوش به این حرف ها داده نمی شود یا به عبارتی باید بگویم، آیا ما برای خودمان صحبت میکنیم یا برای جامعه صحبت میکنیم؟ یا برای سیاستگذاران و برنامهریزان صحبت میکنیم؟ اگر خواسته باشم برای دل خودم حرف بزنم و یا حرف دل مردم را بزنم، عملا مخاطب من حکومت نیست. چون هر برنامه یا سیاستی که میگذارد، اصلا کاری به ابعاد اجتماعی آن ندارد.
وی با ابراز این عقیده که به ویژه در سه، چهار سال اخیر هرچه جلوتر آمدهایم، اساسا بخشهایی در حاکمیت کاری ندارند که سیاستها، کنشها و برنامهریزیهای آنها چه تبعات اجتماعی دارد، افزود: البته شاید اقلیتی که به نحوی مخاطب حکومت هستند، در این قضیه با حاکمیت همراستا باشند، ولی عملا میتوان گفت که بخش بزرگی از جامعه راه خودش را میرود و حاکمیت هم راه خودش را میرود؛ نه او به تبعات رفتار خودش فکر میکند و نه این. به نوعی دو مسیر متفاوت دارد طی میشود.
وی با اشاره به برخی وقایع در سال های گذشته، یادآور شد: افراد حاضر در اعتراضات، مدتی سبک زندگی خودشان را نشان دادند و امروز نهایتا تصمیمی که دوباره حاکمیت گرفته این است که اوضاع را به شرایط قبل از نیمه دوم 1401 برگرداند. اما این امر به نظر میرسد که امکانپذیر نیست. چرا که به لحاظ جامعهشناختی میگوییم یک هنجار یا قاعده زمانی میتواند شایع و محقق شود که از یک پشتوانه قوی وجدان جمعی یا حمایت مردم برخوردار باشد. طی قرنها و سدههای متعدد، مردم زندگی میکردند و هنجارها و سبک زندگی، پوشش، آرایش و آداب و رسوم خودشان را داشتند. مردم به طور عموم یک چیزی را پذیرفته بودند و بین خودشان قرارداد عرفی بود و نهایتا چون آن عرف از یک پشتوانه قوی اجتماعی برخوردار بود و مردم مبتنی بر هنجارهای خودشان از آن عرف حمایت میکردند، و اساسا نیاز به اعمال زور از بالا نداشت.
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران تصریح کرد: البته حاکمیتها برای موارد نادری که اتفاق میفتاد، حضور داشتند. مثلا اگر قتلی اتفاق میافتاد نیاز به مداخله حکومتهای محلی و یا حکومت در یک مقیاس بزرگتر بود. اما بقیه امور جامعه در اختیار خودش بود. یعنی مردم فی ذاته و بر اساس ارزشهای خودشان از هنجارها حمایت و بر اساس آن عمل میکردند. اگر کسی هم تخلف میکرد، وجدان جمعی به نحوی او را مورد مؤاخذه قرار میداد.
پروژه یکدستسازی همه جا شکست خورده است
وی تأکید کرد: اما به دنیای جدید که وارد شدیم، «یکدستسازی» پروژهای است که حکومتهای ایدئولوژیک دنبال کردهاند. یعنی تلاش داشتهاند که همه مردم را یک مدل ببینند و دیگر تنوع فرهنگی، ارزشی، هنجاری و سبک زندگی را نبینند. طبیعتا این پروژه همه جا شکست خورده است. یعنی علیرغم اینکه حکومتهای ایدئولوژیک با تمام قوا، زور و فشار از بالا تلاش کردهاند که پروژه یکدستسازی را دنبال کنند، موفق نشدهاند. اما این حکومتها از تاریخ و تجربه حکومتهای مشابه درس نگرفتهاند و دوباره میخواهند آن را تکرار کنند.
معیدفر گفت: جالب است که در کشور خود ما حداقل در سال 1401 تجربه کردیم و دیدیم که نمیشود؛ و نهایتا چقدر دردسر برای حکومت ایجاد کرد و چقدر خسارت به مردم وارد شد. روی شرایط اقتصادی و ثبات کشور در عرصه بینالمللی هم تأثیر گذاشت. اما باز درس گرفته نمی شود و دوباره میخواهند آن را تکرار کنند.
وی در ادامه در خصوص میزان بازدارنگی برخی طرحها و رفتارهای حاکمیتی گفت: پروژه یکدستسازی حتی در حکومت پهلوی اول هم دنبال میشد. یعنی حکومت همه تلاش خودش را کرد تا مردم را نسبت به یک سری هنجارها مرتبط کند ولی نشد و دست آخر یک انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. یعنی عکس جریانی که حکومت دنبال میکرد، رجعتی به ارزشهای دینی اتفاق افتاد. حالا جمهوری اسلامی دنبال این است که پروژه یکدستسازی را با مسیر متفاوتی دنبال کند؛ و نتیجهاش را دارید میبینید.
معیدفر با بیان این عقیده که هر روز جامعه از سبک زندگی دلخواه سیستم رسمی فاصله بیشتری میگیرد، ادامه داد: هر روز فاصله و شکافهای عمیقتری بین ایدئولوژی، ارزشها و هنجارهای حاکمیت با مردم میبینیم. اما در عین حال عبرتی هم نمیگیرند. نتیجه چیست؟ سال 1401 به طور جدی نتیجهاش را دیدیم؛ و قطعا این بار میتواند در ابعاد خیلی وسیعتر اتفاق بیفتد. یعنی شاید بعد از یک مدتی فکر میکنند همه چیز آرام شده و سکوت است، و دوباره شروع کنیم. به نظر میرسد که یک نوع فراموشی وجود دارد.
وی افزود: از آنجا که این اعمال زور برای تحقق یک سلیقه خاص، پشتوانه اجتماعی ندارد؛ حتی در میان کسانی که خودشان با آن هنجارها و ارزشهای حاکمیت همصدایی دارند. یعنی در خیابانها و در بیشتر مواقع، کسانی که سبک پوشش متفاوتی دارند مورد اعتراض مذهبیها هم قرار نمیگیرند و یک نوع همزیستی مسالمتآمیز بین آنها ایجاد شده است. ما این همزیستی را در بسیاری از کشورهای اسلامی میبینیم. یعنی امروز اساس بر پذیرش ارزشهای متقابل هست و ما وارد دنیایی شدهایم که این تفاوت پذیرفته شده است.
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران یادآور شد: در گذشته تنوع بوده، اما آدمها چون در قالب قوم، طایفه و ایل جدا از هم زندگی میکردند، شاید دچار مشکل نمیشدند. ولی امروز تمام این فرهنگها و خرده فرهنگها در کنار هم زندگی میکنند. اوایل تلاش بر این بود که یکی از اینها خودش را بر دیگران تحمیل کند، ولی الآن به تدریج ما داریم وارد دنیایی میشویم که خرده فرهنگهای متفاوت دارند در کنار هم همزیستی مسالمتآمیز پیدا میکنند. یعنی میگوید تو سبک زندگی خودت را داری و من هم سبک زندگی خودم را دارم؛ میتوانیم ضمن احترام به سلیقهها، ارزشها و هنجارهای همدیگر دوستی و معاشرت هم داشته باشیم. ما وارد این دنیا شدهایم، اما متأسفانه حاکمیت ما نمیخواهد این را بپذیرد؛ و الآن نگران است که حتی مذهبیون اعتراض جدی نسبت به سبک زندگی مغایر با نظر حاکمیت ندارند و با آن کنار آمدهاند.
وی گفت: خود من هر روز در مترو و شهر رفت و آمد دارم و میبینم که چگونه گروههای مختلف مردم به همدیگر احترام میگذارند. وقتی که در جامعه زمینه اعتراض به سبک زندگی گروه دیگر وجود ندارد، حاکمیت مجبور است به زور آن را دنبال کند. طبیعتا چون وجدان عمومی پشت سرش نیست، حتما شکست خواهد خورد. البته خسارتهای خیلی سنگینی هم به جامعه وارد خواهد کرد.
وی در ادامه گفت و گو با جماران تأکید کرد: نگاه رسمی، دیگر نمیتواند بگوید من فکر و ایدهای دارم و همه باید در آن چهارچوب قرار بگیرند. همین الآن رفراندوم هم نمیخواهد، در مطالعات و بررسیهای اجتماعی که برگزار میشود، میتوانید واکنش مردم را ببینید. بخش عظیمی از مردم امروز به شدت با ارزشهای مسلط در تضاد قرار گرفتهاند؛ با هنجارهایی که او میخواهد القاء کند در تضاد و تزاحم قرار گرفتهاند. این حاکمیت یا باید با ارزشهای جامعه همراه شود و یا با جامعه درگیر شود و نهایتا هم خودش آسیب ببیند و هم به جامعه آسیب جدی بزند.
وی با بیان اینکه فکر می کنم راه دوم انتخاب شده است، تصریح کرد: به جای اینکه خود را با هنجارها و ارزشهای امروز جامعه تطبیق بدهند، میخواهند در بر همان پاشنه سالهای گذشته بچرخد که جامعه اقبالی به سمت هنجارها و ارزشهایی نشان دادند. اما وضع عوض شده و دیدگاههای مردم تغییر پیدا کرده و بررسیهای اجتماعی نشان میدهد که چه اتفاقات بزرگی دارد در جامعه میافتد. به نظر میرسد حاکمیت چشمش را به روی این تغییر و تحولات بسته و میخواهد ارزشهای خودش را القاء کند؛ جواب نمیدهد.
وی در تبیین دیدگاه خود گفت: وقتی یک جامعه دارای فرهنگ خاص و تنوع فرهنگی، ارزشی و هنجاری باشد، شما نمیتوانید او را عوض کنید. سالها است در آموزش و پرورش و صدا و سیما تمام امکانات و ابزارها با بودجههای بسیار هنگفت تلاش شده که جامعه را به سمت ارزشهای خاص خودشان بکشانند. اگر موفق شده بودند، مسلما دست به زور نمیزدند. بنابراین، شیوههای نرم هم دیگر جواب نمیدهد. یعنی جامعه ما مختصاتی پیدا کرده و با برخی مختصات حاکمیت ما سازگار نیست.
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران اظهار کرد: حاکمیت مجبور است خودش را از عرصههای فرهنگی منعزل کند و بگوید صرفا میخواهم حکومت کنم؛ مثل برخی حکومتهای دیگر که با ارزشها و هنجارهای جامعه کاری ندارند و هر چیزی که مردم در مقیاس منطقهای یا محلی وضع میکنند، حکومت کشور تلاش میکند که آن را در چهارچوب قانون بیاورد و نهایتا در چهارچوب آن نظمی برقرار کند؛ اقتصاد مملکت فعال و شرایط امنیتی درست باشد.
وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه رویکرد عدم دخالت در عرصه های فرهنگی و اجتماعی چه نسبتی با «جمهوری اسلامی» دارد؟ ابراز عقیده کرد: امروز به نظر میرسد که دیدگاههای خود مذهبیون هم عوض شده و بسیاری چیزها دیگر اهمیت گذشته را ندارد؛ نوع نگاه به دین و نوع مداخله دین در جامعه تغییر پیدا کرده است. اگر یک روزی بخش عمدهای از جامعه خواستار دخالت دین در امر سیاست بودند، بررسیهای اجتماعی نشان میدهد هر دورهای که مطالعات انجام گرفته، میزان نظر افراد درباره مداخله دین در سیاست به شدت کاهش پیدا کرده است. دو، سه ماه اخیر هم در مورد «پیمایش ارزشها و نگرشها» اطلاعاتی بیرون آمد که وضعیت چگونه است؛ و این را میشود با سالهای پیش مقایسه کرد.
سیاست باید عاملیت خودش را در تحقق دین کنار بگذارد
وی افزود: اینها نشان میدهد که سیاست باید عاملیت خودش را در تحقق دین کنار بگذارد و اجازه بدهد که دین متناسب با مبانی اصلی خودش، روی اندیشه و رفتار انسانها تأثیر بگذارد. اگر همچنان مداخله حکومت در عرصه دین تداوم پیدا کند، نمیدانم که سالهای آینده ما تا چه اندازه با گریز مردم از دین رو به رو خواهیم شد. یعنی الآن نمونههایی هست و میتواند شدت بیشتری پیدا کند.
معیدفر در پاسخ به اینکه یعنی به عقیده شما هرچه حکومت مداخلهاش را کمتر کند، ارزشهای دینی در جامعه پررنگتر میشود؟ گفت: حداقلش این است که روند گریز از دین به شدتی که الآن هست، نخواهد بود. البته برای پروسه دینداری نیاز به یک دوران خاصی داریم. فرض کنید مثل کسی که عمل کرده یا مدتی بستری بوده، عضلاتش خشک شده و باید فیزیوتراپی برود تا دوباره این عضلات به کار بیفتد، اگر حکومت مداخله خودش در امر دین را کنار بگذارد، مثل کسی است که فعلا از روی تخت بلند شده اما نیاز به فیزیوتراپی دارد. یعنی نیاز به عملیات جداگانهای هست که کم کم بتواند حالت عادی پیدا کند.
وی در پایان گفت: بنابراین، فکر میکنم اولین گام این است که حکومت از تداوم و تشدید مداخله در امر دینی اجتناب کند؛ بعد خود مردم یا بزرگان جامعه و کسانی که باورهای عمیق دینی دارند، بتوانند با شیوههای ترویجی یا تعلیمی اوضاع را به حالت عادی برگردانند. فعلا این دخالتها در دین، ثلمهای به دین وارد کرده که حالا حالاها آثار منفی آن را خواهیم داشت.